I'm here

for a good happy life

I'm here

for a good happy life

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۳۸ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

آخه اصن عشقی تو این دنیا وجود نداره.

نمیدونم این همه حس من از کجا میاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۸ ، ۰۱:۲۵
همون دختره

احساساتی تو من موج میزنه یه وقتایی یه جوری خوبن که انگار دلیلش نمیتونه یه آدم باشه.

وقتایی که حالم خوبه قلب من پر عشقه و انگار همیشه همینطوره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۸ ، ۲۰:۲۱
همون دختره

ولی بنظرم بزرگترین اپشن برا یه روانشناس اینه که از صداش ارامش بگیری.

تصور کنی یه لوسیفر بالا سرته و کمکت میکنه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۸ ، ۱۳:۰۳
همون دختره

وای خدایا این بشر چرا اینقدر شبیه منه.

صورتش کاراش اروم و خندون بودنش.

شوهرش هم شبیه تی ای مونه. با این تقاوت که تی ای ما قد بلند تره.

بچه ها این تی ایه تا یه مدت منو محل نمیداد. من دو سه بار مثل همیشه باهاش رفتار کردم اونم مثل قبل شد. نفهمیدم چرا این کارو میکنه.

خره پسره خیلی خوب بود. علاوه بر دانشگاه تو کشور هم یه برنامه نویس باحال هست.منتها یکم یبس و چندش بود اصن ولش کن:/

ای بابا.

سینگل به گور نشیم یوقت.

 

پس فردا امتحان دارم.

میشه برام دعا کنید؟

چون میدونم توی اسکل اینجا رو میخونی بگم.

الان که نزدیک تایم پریودمه یسری افکار منفی مسخره میان تو ذهنم. مثلا یادم میاد که یکی رو داشتم ولی شعورش در این حد نبود که چیزی برام هدیه بگیره یا بخره که هیچ، شعورش در این حد نبود که تبریک بگه حتی. دو روز مونده به تولدم با من کات کرد کسکش. من روز تولدم هیچ شور و شوقی نداشتم خاله ها رفتن برام گل چیدن اوردن کیک خریدن کادو حتی و کلی زدیم و رقصیدیم.

ولی اون ته دلم یه غم بود. 

که تو دیوث توی بی شرف هیچوقت پشتم نبودی و من واسه خودم یه پشت و پناه خیالی ساخته بودم. و هر روز حالم بدتر میشد. یادم نمیره که من پر پر میزدم و درسا رو بلد نبودم. مثلا ادعات میشد که بابامی و دوست پسرم ولی هیچکدوم نبودی. مثلا یکی رو داشتم که دکترا داشت ولی دریغ از یکم راهنمایی فقط یکم.

مثلا میتونست دو تا سایت معرفی کنه بگه بیا فیلم دانلود کن ازینا.

 

ادم اینجور وقتا قلبش میگیره.

بدم میاد ازت. تعجبی نداره که احساسی توت وجود نداره. فقط دلم برا خانومت میسوزه

 

 

کامی

بهش میاد ازین پسرا باشه کا به یه ایل دختر قول ازدواج داده و قالشون گذاشته:/

بعنوات دوست پسر شتی هست.

ولی برا یه دوست بد نیس

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۸ ، ۰۱:۵۷
همون دختره

من ضربه خورده از همه جاام.

و کمک شده از هیچکس.

خیلی جالبه چقدر همه بهم حسودی میکنن.

 

چون هنوز تونستم یه ادم خوب بمونم

یه فرد مهربون و خوشگل از نظر بقیه که به همه هم کمک میکنن.

و پسرا بیشتریا دوسم دارن وقتی شخصیتمو میفهمن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۸ ، ۰۰:۱۰
همون دختره

کلی یادم نمیره تو همه سختی ها هیچوقت پشتم نبودی ققط ادعا داری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۸ ، ۰۴:۱۶
همون دختره

خانواده چیه؟

خدا کیه؟

شاید ههمون این حرفا رو قضاوت کنیم.

ولی بعدش تو بدترین روز زندگی مون بهش میرسیم.

با همه وجود قبولش میکنیم.

بعد واسه زندگی مون میجنگیم.

فقط میجنگیم.

شاید دیگه بدون امیدی.

 

دلم برا خونواده ای که میتونستم داشته باشم تنگ میشه همیشه.

هی خدایا شکرت. یه خونواده درست به ما ندادی دستت درد نکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۸ ، ۰۲:۳۹
همون دختره

مردک عوضی

واضحه که اینجا رو میخونی.

ولی اصلا مهم نیست برام  افکار و نظریاتت.

اره اگه خدا بخواد عشقمو پیدا میکنم..

به تو ریطی نداره بهر حال.

بنظرم خودتک به یه روانپزشک چیزی نشون بده تا گند نزدی تو زندگیت.

 

بچه ها من شبها استعداد نقاشیم بیرون میزنه.

 

وقتی زیادی برا یه پسر دلتنگ میشم میفهمم باید به خودم بیشتر توجه کنم

چند تا استیک درست کردم برا اتاقم این یکی شون هست که براتون سعی کردم عکس بگیرم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۸ ، ۰۳:۳۱
همون دختره

من بشدت دلم برا خونه بچگیا و اون همه علاقهم به مطالعه تنگ شده.

خونه مون که دو طبقه بود و من یه کارتن کتاب روی پله ها داشتم و همه شون رو ۱۰۰ بار خونده بودم و حفظ بودم.

افتاب میتابید تابستون و من یکی از اویزه های لوستر رو برداشته بودم و گرفته بودمش تو نور. نور اون تو تجزیه شده بود و من رنگین کمان دبده بودم و ذوق کرده بودم و به مامانم نشون داده بودم. مامانم الهی فداش بشم اومده بود پایه باهام 

نگاه میکرد. علاقه من به فیزیک از همون جا شروع شد.

 

علوم پایه ؛ افرادی که علوم پایه خونده بودن همیشه بطرز عجیبی برام خاص شدن تو زندگیم. با اینکه از همه چور قشری توشون هست بعضی اشون یجوری بودن که من برا مدت طولانی قبول شون داشتم و بشدت دوسشون داشتم که در بعضی موارد ریدم. مثلا همین ادم ساده نمای هفت خط که وقتی باهلش رف میزدی همش تو فکر اثبات خودش بود و نمیتونستی دو کلمه مث یه دوست باهاش درد و دل کنی چون همش خودشو بالاتر تتو میدید واسه اون دو تا ریاضی فیزیکی که بیشتر از تو بلد بود. متاسفم برات.

گوز

همزمان هم .دلم برات میسوزه که اینقدر نیازمندی خودتو واسه کسی .که نصف تو سن نداره اثبات کنی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۸ ، ۰۳:۳۷
همون دختره

بچه ها سه تا از بچه ها واقعا دخترای خوبین.

ودر واقع فقط یکی شون هست که یکم مشکل روحی روانی داره. و همش تو فکر انتقام گرفتنه.

ینی شما فک کن به این از بستنی خودت ندی تا اخر عمرش داره فکر میکنه که جطوری انتقام بگیره.

دوتای دیگه واقعا باحال و خوش قلبن. یکی شون جنوبیه. یکی شون همون که گفتم تو روستا زندگی میکنه و محصولات ارگانیک میخوره. درسته یکم بی احساسه. فقط یکم شایدم من زیادی حس دارم. ولی بشدت دختر خوشگل و نازیه. و خوش ذات.

الان که بهتر داریم همدیگرو میشناسیم. و با هم حرف میزنیم . بچه ها کم کم متوجه شدن که اصولا حرفایی که میزنم همه منبع دارن. حتی اگه منبع شو یادم نباشه اکثرا درستن.

گاهی اوقات پشماشون از اطلاعات روانشناسی من میریزه.

بچه ها این زک افرون چقدر خوشگله.

خدایا چی افریدی. میشه باهاش زد:/

یکی از نگرانی هام پوستمه حس میکنم داره خراب میشه.

واقعیتش من از وقتی اومدم دانشگاه دو تا پسر اومدن خودشون بهم گفتن که ما ازت خوشمون میاد. و چند وقت قبل هم یکی اومده بود ناشناس میگفت من رو تو کراش دارم جذاب:/ کراش چیه دیگه باو.

حالا یکی ازون پسرا خیلی پسر خوش ذات و البتا یکم خجالتی بود. وقتی یبار دیدمش دیدم بشدت کیوته. فقط خیلی مذهبی بود و مطمئن بودم اگه با این ادامه بدم به بن بست میخوریم. و خونوادا من اصن اینشکلی نیستن.

بعدش خودش از دانشگامون رفت.

امروز داشتم به مامانم میگفتم چقدر دلم برا بجگی هامون تنگ شده.

که با این پسرخاله خود چس کن خودم جیک تو جیک بودیم. خیلی کیف میداد.

یبار رفته بودیم نون جو بخریم . نونوایی خیلی دور بود و خسته شدیم. خونه پسر خالم اینا یه شهر دیگه بود و ما رفته بودیم مهمونی. بعد با پولی که بهمون داده بودن رفتیم اب خریدیم یواشکی‌ . اسکل کوچولو رفته بود اب رو جاساز کرده بود که کسی نبینه دعوامون کنن. (چته مگه مواد مخدر خریدی؟؟😂)

بعد یهو اب دست من بود که مامان باباهامون رسیدن. من همونطوری اب رو پرت کردم یه طرف اومدم سوار ماشین شدم.

ولی فک کنم پسر خالم برش داشت اورد. یعنی عالیییی بودیم.

امروز به مامانم گفتم کلی خندیدیم.😂

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۸ ، ۰۲:۱۲
همون دختره