I'm here

for a good happy life

I'm here

for a good happy life

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۸ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

یه سوالی که ذهن منو درگیر میکنه همیشه اینه که آیا آدم های قوی شجاع هستن یا آدمای شجاع یاد میگیرن که قوی باشن؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۹:۱۳
همون دختره

نسیم

عطر تو را صبح با خودش آورد و گفت

روزی عشاق با خداوند است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۸ ، ۲۲:۴۳
همون دختره

جان تو گاییده شدیم این تابستون.

ملت فقط از گرما مینالن.

گرما واسه ما عادیه.

ترم تابستونی چه گوهی بود من خوردم😂


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۸ ، ۱۵:۲۳
همون دختره

آقا یه زن و شوهر استاد تو دانشگاه ما هستن. من یه ترم با شوهره کلاس داشتم. الان یذره باهاش رفیق شدم. ینی مثلا در حد سلام علیک داشتن.

از زنش بیشتر خوشم میاد. روش کراش وحشتناک ندارم ولی این الگوی منه.

خانومش خیلی مهربونه. شوهره عصبیه بیشتر. منم واسه نمره متاسفانه باهاش کنار اومدم.

یه روز دیدمش تو دانشگاه در حالیکه که گفته بود من اون روز ها نیستم دانشگاه. دیدم رد شد رفت تو اتاقش. گفتم خب برم یه سلامی بکنم. رفتم سلام علیک کردم بعدش گفت با من کار دارین؟؟!

منم گفتم بله.

گفتش که ببخشید برید طبقه بالا و فلان و من فهمیدم که داره میگه برو. گفتم باشه در و بستم رفتم.

فرداش با خانومش و بچه داشتن رد میشدن با ماشین ترمز زدش بغل من گفت خانوم فلانی به شما داره میگه خاله بچم!

خلاصه خندیدیم و اینا و منم یه ذره آخی و اینا گفتم و رفتن.

بچه کپی باباشه.

الهی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۸ ، ۱۸:۲۷
همون دختره
آقای ر  چند وقتی هست از زندگیم حذف شده و رفته تو کون خر. خدارو شکر
بلاکش کردم.
مردای ایرانی فقط به بهانه آشنا بودن یه اسمی رو خودشون و رابطه میذارن که راحت تر بکن بکن راه بندازن. مثلا مث آقای ر بگن که دخترم ما پدر و دختر هستیم!
بابا های واقعی ایرانی اصن توجه خاصی به دخترشون ندارن مگه اینکه دختر وابسته باشه.
خیلی راحتترن که دخترشون رو چند وقت نبینن که خدایی نکرده خرج و مخارج شون بالا نره و دختر ازشون پول بخواد.
بابا ها خودشون دیگه بابا نیستن. این عن آقا واسه ما بابا شده.
من روز های بهتر از این میسازم.
که تو توش گم باشی.
عن آقا.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۸ ، ۱۲:۴۲
همون دختره

اوه گاهی اوقات حس میکنم دارم میمیرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۸ ، ۱۳:۰۹
همون دختره

شاید قاتلی که معشوقش رو کشت وهمه  تحقیرش کردن و میخواستن سر به تنش نباشه؛ شاید یه روز اومده که اون قاتل قبل ازین که قاتل بشه

میخواسته معشوقش رو ترک کنه. در واقع اون دختر رو. بعد نگاه کرده دیده ؛ که اون دختر واقعا یه فرشته س. ازون آدماس که بی نهایت خوبن. مهربونن. و انگار همه رو بیاد دارن بجز خودشون. انگار حواسشون به همه هست بجز خودشون. مراقب همه هستن. مراقبن کسی دلش نشکنه. کسی اذیت نشه. ولی خودشون خیلی اذیت میشن. خودشون شب های زیادی رو با گریه سر میکنن که به هیچ جا نرسیدن. خودشون به اندازه کافی سکسی نیستن؛چون نه زیاد سرشون تو مدلینگ بوده نه زیاد با دخترای خیلی سکسی که اغلب خودخواهن رابطه خوبی داشته. ازون آدما که چراغ خاموش حواسش به همه هست.

قاتل میبینه دختر هیچکسی رو نداره. هیچکس نیست.تنها ی تنهاست علارغم ذات خوبی که داره. دختر فقط قاتل رو داشت. بی نهایت بهش واسته بود. قاتل براش نقش پدر و برادر و شوهر و دوست پسر و همه چی رو داشت. و همه وقت دختر صرف خوشحال و راضی نگه داشتن اون قاتل هدر میشد. یا صرف رویاپردازیاش با اون قاتل.

قاتل میخواست ترکش کنه. نمیتونست واقعا ادامه بده. حالا یا دختر به اندازه کافی خوب نبود یا نمیدونم چی.

نتونست اینکارو بکنه. نتونست تنهاش بذاره. و نمیشد باهاش بمونه. فکر کرد و دید اگه بکشدش دختر تو اوج روز های خوبش به اون دنیا میره. تو اوج خاطرات و زندگی با اون قاتل که همه چیزش بود.

اگه ترکش کنه دختر باید روز ها زجر و گریه؛ عذاب و عادت به نبودنش و تحمل کنه حتی ممکنه کارش به جنون برسه. باید اینا رو تحمل کنه. حتما لاغر و اعصاب ضعیف میشه و نایی برا ادامه زندگی نداره و کسی رو هم نداره. و آخر هم معلوم نیست ازین همه لجن بتونه خودشو بکشه بیرون.

تصمیم گرفت کبوترش رو پرش بده.

..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۸ ، ۲۲:۴۹
همون دختره

خب این اولین پست این وبلاگ هست.

خب 

درواقع میخوام یکسری صحبت ها و نتایج روزانه م رو اینجا بنویسم.

آقا ای کیو من باید بیاد بالا‌. خب باید حسابی درباره ش تحقیق کنم و یاد بگیرم.

آیا ای کیو هوش هیجانی همون دوست بودن با هر آدم کونی هست؟

یا فقط برقراری ارتباط مناسب با این آدما هست؟ جوری که بتونی ازشون کار بخوای.

امشب دیدم که یکی که واقعا ازش خوشم نمیاد یکی بچه های دبیرستان که با هم دوست بودیم یه مدت زیادی و من تنایج جالبی نگرفتم دربارش و کات کردیم.اومده بود آخرین پست جدی رو لایک کرده بود.

اولش واقعا یه احساس هیجان و اضطراب ناشی از نمیدونم چی جوری که نفسام تند شده بود و داشتم عرق میگردم منو گرفته بود. حالا نه ابنکه از خود بی خود بشم. بعد یه حس هه هه اینو ببین چه اعتماد بنفسی داره این اوشگول اومد سراغم. 

این جملات الان بهترین توصیف از احساسی هست که داشتم.

و بعدش دیدم بچه های دیگه رو که تو دبیرستان باهاشون هم کلاسی بودم فالوش کردن . خیلی فالور داشتن. هزار و خورده ای!

دیدم همشون دانشگاه شهر خودمونن و اون عن خانوم هم داره فیزیک میخونه. بی برو تو کونم باو.

میدونی یه لحظه تصور کردم خودم و اون رو ودیدار دوباره مون رو که چقدر خنده دار میشه.

و بعد فکر کردم که من چقدر همشهری دختر دیدم که واقعا آدمای حسود و بدذاتی بودن و البته میشه گفت باهوش و درس خون هم بودن.

دیدین مثلا بعضی دکترا هستن مشکل روانی دارن. اینا انگار یه چیزی تو همون مایه ها میخاسن بشن.

میدونی بعضی وقتا زمان میگذره میگذره تا تو میفهمی کجای دنیا بودی و کجا هستی الان.

من اونزمان ودقعا با این آدما مشکل داشتم. نمیتونستم باهاشون کنار بیام. نمیتونستم از ته قلبم دوستون داشته باشم. تو ظاهر سعی میکردم معمولی و ساکت باشم که کمتر باهاشون دمخور بشم. واقعا که شهر ما چه عن خانومایی رو که پرورش نمیده. غیبت میکنن پشت سر هم و...

در یک کلام شخصیت ندارن. دیگه بهترینشون سعی میکنن شیک پوش باشن. یا در ظاهر روابط با همه عالی باشه و در باطن فقط و فقط به فکر سواری گرفتن از دیگران به راه های مختلفن.

و این رو ممکنه خیلی طول بکشه تا بفهمی.

جدی چن تا دختر داره تو فالوراش که سه تاش ما هستیم که اون سال استادمون بود. ظاهرا اون دو سال سال های تاثیرگذاری تو زندگیش بوده.

یکی دیگم هست و بجز اون یه دختر دیگم هست که ترکیه س و عکسای لختی مختی میذاره و جدی هر سال تولدش باید جهت ک.ص لیسی بدو بدو بره تبریک بگه.

ینی تو ۱۵ سال تدریس کلا بجز ما ۴ تا دو نفر دیگه رو نگه داشته بین آشناهاش.

حداقل تو اینستا.

تاپاله خانوم رو ببین.

مامانم میگه اکثر اینایی که خوشگلن خودشون خنگن!

بجز من البته که من بجاش باید رو روابطم کار کنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۸ ، ۰۰:۰۸
همون دختره